روی دیوار خانه مان
روی دیوار خانه تان
اضطراب کدام مهتاب لابلای عشوه های حوض چشمان دلبری
چه سرگشته این شاعر شب های سراغی از باغچه های عاشقی
سیب این پائیز را بو کشیده ای ؟
دیوانه ات کرده بوی سیب این پائیز ؟
این پائیز ، همین پائیز !
فرصت چیزی داشتی شبیه سیبی یا ....
همان سیب را ؟
دیوار به دیوار
سر کار گذاشته ای مهتاب و دلبر و پائیز و همه و همه را
برف هنوز می بارد و تو ... !
همه ی شهر عطر سیب را پاشیده روی دیوار خانه تان
روی دیوار خانه مان
روی همه خاکستری هایی که منتهی می شوند
به فصلی از سرگشتی
و تو ؟
کجایی دیوانه ؟
آبروی سیب را دادی به نسیم
دیگر انتهای یاقوت است
نه برف ، نه نسیم ،
نه سیب و نه احمد ،
نه درویش و نه هنر
کسی ازجزئیات پائیز ، چیزی برای حیرانی تو ندارد
دستان تو خالی ست
تو همه ی سیب را مفت باختی
jun 2011
نظرات
ارسال یک نظر