گفت حتا زمانی که نیستی، هستی. مگر میشود آدم یادش برود که هستی؟ فقط بدیش این است که آدم با خودش لج میکند، پای یک چیزی میایستد که بعدها نمیتواند تاوانش را بپردارد؛ میگوید نیستی، و با صدای تو فکر میکند، با چشمهای تو میبیند، با دستهای تو تنش را نوازش میکند، و با ناخنهای تو کتفش را میخاراند. هستی تو جزو زندگیش میشود، بی آن که باشی. و این درد تا آخر عمر باهات هست. آدم با همین دروغ بزرگ خودش را میکشد و میبرد. کجا؟ (عباس معروفی)